ماه و پرتقال، لرزان و غلتان
گِرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران...
ماه و پرتقال، لرزان و غلتان
گِرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران
داره می خنده، ساقه شالی
مثل گل سرخ، رو دار قالی
خدایا قسم به ماه روشن
تور ماهیگیر نَمونه خالی
لای لای لالایی، توی شالیزار
مهتاب در اومد، چون گُل بهار
بابایی بازم، رفته به دریا
موج ها سرِ هم، دریا بی قرار
تو جنگل و دشت، تو کوه و دریا
صدای بارون، پیچیده هر جا
قایق سفید، رو موج بلند
افتاده به تور، ماهی طلا
مه می ریزه نرم، رو رود غُرّان
شالیزار شده، ستاره باران
لالایی بکن، شب تموم می شه
خورشید در می یاد، با روی خندان
گِرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران...
ماه و پرتقال، لرزان و غلتان
گِرد و نارنجی، سفید و رخشان
لالالالایی، فرزندم بخواب
سرسبز و آرام، چون مازندران
داره می خنده، ساقه شالی
مثل گل سرخ، رو دار قالی
خدایا قسم به ماه روشن
تور ماهیگیر نَمونه خالی
لای لای لالایی، توی شالیزار
مهتاب در اومد، چون گُل بهار
بابایی بازم، رفته به دریا
موج ها سرِ هم، دریا بی قرار
تو جنگل و دشت، تو کوه و دریا
صدای بارون، پیچیده هر جا
قایق سفید، رو موج بلند
افتاده به تور، ماهی طلا
مه می ریزه نرم، رو رود غُرّان
شالیزار شده، ستاره باران
لالایی بکن، شب تموم می شه
خورشید در می یاد، با روی خندان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان