شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
******
آجر گُلی :
کنار یه باغ بزرگ یه دیوار کهنه و قدیمی بود. توی این دیوار یه آجر کوچولو و قرمزرنگ بود به نام «آجرگلی». آجرگلی از اینکه توی یه دیوار بشینه و بیکار این طرف و اون طرف رو نگاه کنه، خیلی خسته شده بود... .
دوقلوها :
حنایی و قهوه ای خواهر و برادر دوقلو هستند. آنها به مهد کودک می روند. حنایی و قهوه ای مداد رنگی های شان را گم کرده اند. آنها از پدر شان خواهش کردند که دوباره برای شان مداد رنگی بخرد ...
ریگ به کفش داشتن:
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام «سنجر» زندگی می کرد. اون همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد. روزی حاکم به اون گفت: «قراره کاروانی از هدایای بسیار گرون قیمت به نشونه پایان جنگ به کشورمون وارد بشه. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بودیم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه شومی در سر داشته باشن.» سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
******
آجر گُلی :
کنار یه باغ بزرگ یه دیوار کهنه و قدیمی بود. توی این دیوار یه آجر کوچولو و قرمزرنگ بود به نام «آجرگلی». آجرگلی از اینکه توی یه دیوار بشینه و بیکار این طرف و اون طرف رو نگاه کنه، خیلی خسته شده بود... .
دوقلوها :
حنایی و قهوه ای خواهر و برادر دوقلو هستند. آنها به مهد کودک می روند. حنایی و قهوه ای مداد رنگی های شان را گم کرده اند. آنها از پدر شان خواهش کردند که دوباره برای شان مداد رنگی بخرد ...
ریگ به کفش داشتن:
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام «سنجر» زندگی می کرد. اون همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد. روزی حاکم به اون گفت: «قراره کاروانی از هدایای بسیار گرون قیمت به نشونه پایان جنگ به کشورمون وارد بشه. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بودیم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه شومی در سر داشته باشن.» سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
صداها
-
عنوانزمان
-
38:03
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان