یه شعر برای یه گنجشک کوچولو.
گنجشک میکوبید
هی نوک به این شیشه
شاید مسافر بود
از جنگل و بیشه
در را که وا کردم
آمد به این خانه
مهمان من شد او
با چند تا دانه
او خسته بود انگار
در آن شب تاریک
پس با آسانسور رفت
می گفت: جیک و جیک
گفتم به گنجشکم
آرام صحبت کن
همسایهها خوابند
قدری رعایت کن!
گنجشک میکوبید
هی نوک به این شیشه
شاید مسافر بود
از جنگل و بیشه
در را که وا کردم
آمد به این خانه
مهمان من شد او
با چند تا دانه
او خسته بود انگار
در آن شب تاریک
پس با آسانسور رفت
می گفت: جیک و جیک
گفتم به گنجشکم
آرام صحبت کن
همسایهها خوابند
قدری رعایت کن!
کاربر مهمان