بچهها، یه روز دشمن به خونهی ما حمله کرد. خیلی از باباها رفتن تا از خونهی ما، ایران عزیزمون، دفاع کنن. بعضی از اونها رفتن و دیگه هیچوقت برنگشتن؛ اما یادشون توی دلهای ما همیشه هست.
این روزها باران که میآید
حال تو را میپرسم از او باز
تو در دلم پایان نمیگیری
پایان تو یعنی همین آغاز
من با مرور روزهای تو
بوی بهار و عید میگیرم
بوی شکفتن، دوستی، لبخند
عطر گل خورشید میگیرم
من از تو دارم شادی و غم را
من از تو دارم این پریدن را
روی کویر تشنهی شعرم
نقاشی باران کشیدن را
امروز دیگر نیستی، اما
با یاد تو چون ابر میبارم
ای فصل خوب آشتی و نور
بابای خوبم، دوستت دارم!
این روزها باران که میآید
حال تو را میپرسم از او باز
تو در دلم پایان نمیگیری
پایان تو یعنی همین آغاز
من با مرور روزهای تو
بوی بهار و عید میگیرم
بوی شکفتن، دوستی، لبخند
عطر گل خورشید میگیرم
من از تو دارم شادی و غم را
من از تو دارم این پریدن را
روی کویر تشنهی شعرم
نقاشی باران کشیدن را
امروز دیگر نیستی، اما
با یاد تو چون ابر میبارم
ای فصل خوب آشتی و نور
بابای خوبم، دوستت دارم!
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
2:27
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه