خانم کلاغه از صدای بوق خوشش نمیآد؛ برای همین از شهر دور میشه. یه شعر دربارهی خانم کلاغه بشنوید.
خانم کلاغه خواب میدید
خواب درختان و خیابان
با جوجهاش آواز میخواند
در کوچه های خیس باران
در خواب او لبخند هرکس
از برگ گلها تازهتر بود
بر شانهی هر شاخه انگار
زنبیلی از گردویِ تر بود
آمد صدایی مثل غرش
طفلک پرید از خواب شیرین
مانند برگی خشک لرزید
خانم کلاغ از بوق ماشین
خانم کلاغه پر زد و رفت
با جوجهاش یک جای دیگر
از شهر و ماشین دور شد او
پر زد به جایی باصفاتر
خانم کلاغه خواب میدید
خواب درختان و خیابان
با جوجهاش آواز میخواند
در کوچه های خیس باران
در خواب او لبخند هرکس
از برگ گلها تازهتر بود
بر شانهی هر شاخه انگار
زنبیلی از گردویِ تر بود
آمد صدایی مثل غرش
طفلک پرید از خواب شیرین
مانند برگی خشک لرزید
خانم کلاغ از بوق ماشین
خانم کلاغه پر زد و رفت
با جوجهاش یک جای دیگر
از شهر و ماشین دور شد او
پر زد به جایی باصفاتر
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
2:52
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه