شاهی برای شکار رفت و آهوی خوش خط و خالی را دید و تصمیم گرفت آهو را شکار کند و به همراهانش دستور داد آهو را دوره کنند. اما آهو فرار کرد و شاه تصمیم گرفت خودش برای شکار آهو برود.
پادشاه با اسب تیز پا به دنبال آهو رفت، اما آهو فرار کرد و پادشاه در بیابان تنها ماند. توی بیابان پادشاه چوپانی دید و با او به ده چوپان رفت. کدخدا به پادشاه جا و غذا داد. نیمه های شب پادشاه مرد سفید پوشی را دید و به گمان اینکه دزد است از اتاق بیرون آمد، اما مرد فرشته ایی بود که پیشانی و سرنوشت آدم ها را می نوشت.
سواران رد اسب پادشاه را گرفتند و به دنبال او آمدند. پادشاه پسر کدخدا را که همان شب به دنیا آمده بود به هزار سکه خرید.
نمایش"سرنوشتی که نمیشه تغییرش داد" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
پادشاه با اسب تیز پا به دنبال آهو رفت، اما آهو فرار کرد و پادشاه در بیابان تنها ماند. توی بیابان پادشاه چوپانی دید و با او به ده چوپان رفت. کدخدا به پادشاه جا و غذا داد. نیمه های شب پادشاه مرد سفید پوشی را دید و به گمان اینکه دزد است از اتاق بیرون آمد، اما مرد فرشته ایی بود که پیشانی و سرنوشت آدم ها را می نوشت.
سواران رد اسب پادشاه را گرفتند و به دنبال او آمدند. پادشاه پسر کدخدا را که همان شب به دنیا آمده بود به هزار سکه خرید.
نمایش"سرنوشتی که نمیشه تغییرش داد" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای بچه های سالهای ابتدایی دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان