روز شادی

  • 1 قطعه
  • 8:40 مدت زمان
  • 45 دریافت شده
محمود بیشتر روزها از خانه که بیرون می‌آمد، با خودش می‌گفت: «کتاب‌هایم را درست برداشته‌ام، دفترهایم را اشتباه نمی‌‎برم؟» ... بهتر است ادامه‌ی داستان را بشنوید.
این بود که به خانه برمی‌گشت، کوله‌اش را باز می‌کرد و کتاب‌ها و دفترهایش را با برنامه‌ی کلاس- که به دیوار اتاقش زده بود- مطابقت می‌داد. توی مدرسه هم‌کلاسی‌ها بهش می‌گفتند: «محمود دل‌شگفته/ درس‌ها رو خوب می‌خونه/ اگه دودل نباشه.»
آن روز، زنگ دوم امتحان ریاضی داشت. بچه‌ها مشغول حل تمرین‌ها بودند. علی که پسر سبزه‌رویی بود، ته مدادش را به نیش دندان می‌کشید. محمود که در ردیف چهارم نشسته بود، مثل بیشتر روزها سرحال نبود. ناگهان بلند شد و ورق‌هاش را به آقای معلم داد، اما هنوز به جلوی در کلاس نرسیده بود که برگشت، دستش را بلند کرد و گفت: «آقا، اجازه؟» آقای معلم که جوان خنده‌رویی بود، گفت: «بگو، چکار داری.»
- آقا، جواب دو تا از تمرین‌ها را ننوشتم.
- پس چرا ورق‌هات را دادی؟

****
داستان «روز شادی» رو از قدیمی‌‌ترین نشریه‌‌ی کودک و نوجوان ایران، «کیهان بچه‌‌ها»، انتخاب کرده‌ایم. «گلچین قصه‌‌های کیهان بچه‌‌ها» همکاری ایرانصدا و کیهان بچه‌‌هاست. این برنامه رو در پایگاه کودک ایرانصدا بشنوین.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    بسم الله الرحمن الرحیم تمام
  • کاربر مهمان
    لطفا تنظیم که کل صدای یک مجموعه رو بخونه... الان یا تکراری میخونه یا متوقف میشه همه هم کوتاه، مرتب باید دستی بزنی بعدی
دسترسی سریع