رنگ و وارنگ

  • 1 قطعه
  • 14:08 مدت زمان
  • 129 دریافت شده
دهقانی توی گاری اش پر از پنبه بود ولی یکدفعه یک تکه از پنبه که به شکل آدمک بود از روی گاری افتاد. آدمک پنبه ایی دنبال گاری دوید، اما به گاری نرسید و از خستگی روی سنگی نشست.
آدمک پنبه ایی موجود عجیبی را دید و از او پرسید تو چه جور حیوانی هستی؟ موجود روی درخت گفت من آفتاب پرست هستم. آفتاب پرست چند بار رنگش عوض شد و آدمک پنبه ایی یاد گرفت که افتاب پرست برای شکار و برای پنهان شدن از دست دشمنانش به رنگ محیط اطزافش در می آید.

داستان رنگ و وارنگ با اجرای مریم نشیبا د رصدا و سیمای جمهو.ری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع