پلنگ و نجار

  • 1 قطعه
  • 14:03 مدت زمان
  • 356 دریافت شده
در یکی از جنگل های سریلانکا، پلنگی زندگی می کرد. پلنگ بسیار گرسنه بود و در جنگل به دنبال شکار می گشت. تا اینکه به مارمولکی رسید و خواست او را شکار کند؛ اما مارمولک به او گفت که من زیز بار حرف زور نمی روم، تو اگر می خواهی مرا بخوری باید....
کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که زودباور بودن در زندگی، رفتار درستی نیست و باید نسبت به قبول هر چیزی فکر کنند.

* داستان «پلنگ و نجار» از قصه های کشور سریلانکاست.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    خیلی خیلی خیلی ممنون مریم جون و گلاب جون من و داداشم آرمان قصه هاتون رو گوش میدم هستی و آرمان از مشهد
دسترسی سریع