پدربزرگ کیان کوچولو حالش خوب نبود.
کیان گریه می کرد و زیر لب بابابزرگش را صدا می کرد.
مادر کیان از گریه ی کیان ناراحت شده بود. او به کیان گفت: تو نباید گریه کنی. در عوض باید کار دیگری انجام بدهی ...
کیان گریه می کرد و زیر لب بابابزرگش را صدا می کرد.
مادر کیان از گریه ی کیان ناراحت شده بود. او به کیان گفت: تو نباید گریه کنی. در عوض باید کار دیگری انجام بدهی ...
صداها
-
عنوانزمان
-
9:43
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه