روز اول عید بود و باران شدیدی می بارید.
بابا علی به خانواده گفت که آماده شوند تا به خانه ی مادربزرگ بروند اما سر راه ماشین باباعلی پنچر شد ...
بابا علی به خانواده گفت که آماده شوند تا به خانه ی مادربزرگ بروند اما سر راه ماشین باباعلی پنچر شد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:04
کاربر مهمان
کاربر مهمان