لاکی دوست داشت به جنگل برود و با جنگل و حیواناتش آشنا شود.
آنها صبح زود راه افتادند و ظهر به جنگل رسیدند. آنها داشتند به درخت ها نگاه می کردند که حیوانی را دیدند که بالا و پایین می پرید. او خرگوش بود. خرگوش هم تا آن وقت لاکپشت ندیده بود ...
آنها صبح زود راه افتادند و ظهر به جنگل رسیدند. آنها داشتند به درخت ها نگاه می کردند که حیوانی را دیدند که بالا و پایین می پرید. او خرگوش بود. خرگوش هم تا آن وقت لاکپشت ندیده بود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:13
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه