یه روز به یادماندنی

  • 1 قطعه
  • 14:14 مدت زمان
  • 185 دریافت شده
فریما و علیرضا خواهر و برادرهای خوبی بودند. یک روز مادر گفت: فریما! علیرضا! پاشید که باید بریم مهمونی.
بچه ها زود آماده شدند و به خانه ی مادربزرگ رفتند.
در خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ خبرهای خوبی بود ولی بچه اصلا خبر نداشتند.
همه ی فامیل در خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ بودند ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بد بود
  • کاربر مهمان
    خیلی خیلی خیلی خیلی خوب بود
  • کاربر مهمان
    خاطره انگیز بود زحمت کشیدید
دسترسی سریع