علی کوچولو وقتی صبح ها از خواب بیدار می شد منتظر می شد تا مادرش دست و صورت او را بشوید.
علی عادت نکرده بود خودش کارهایش را انجام دهد. او می خواست مادر صبحانه اش را بدهد و لباسش را تنش کند. یک روز صبح علی خودش از خواب بیدار شد و دید مادر حالش خوب نیست ...
علی عادت نکرده بود خودش کارهایش را انجام دهد. او می خواست مادر صبحانه اش را بدهد و لباسش را تنش کند. یک روز صبح علی خودش از خواب بیدار شد و دید مادر حالش خوب نیست ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:15
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان