مادربزرگ یه جفت کفش خریده بود. کفش های مادربزرگ خیلی راحت بود.
سرور و مادربزرگ می خواستند به بازار بروند. اما کفش های مادربزرگ سر جایش نبودند. مادربزرگ ناراحت شد چون نمی توانستند به بازار بروند ...
سرور و مادربزرگ می خواستند به بازار بروند. اما کفش های مادربزرگ سر جایش نبودند. مادربزرگ ناراحت شد چون نمی توانستند به بازار بروند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:45
کاربر مهمان