مسواک کوچولو توی مغازه نشسته بود.
اون خیلی کوچولو بود و اصلا کسی او را نمی دید.
مسواک کوچولو دلش می خواست یک نفر او را بخرد و ببرد ...
اون خیلی کوچولو بود و اصلا کسی او را نمی دید.
مسواک کوچولو دلش می خواست یک نفر او را بخرد و ببرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:31
کاربر مهمان