کیسه ی سحرآمیز

  • 1 قطعه
  • 9:18 مدت زمان
  • 1190 دریافت شده
در روزگاران قدیم پیرمرد هیزم شکنی به همراه همسرش، در کلبه ی کوچکی کنار جنگل زندگی می کرد. یک روز صبح که پیرمرد قصد رفتن به جنگل را برای جمع آوری هیزم داشت، همسرش در دستمالی چهار عدد نان برنجی برای او گذاشت تا در هنگام گرسنگی میل کند...
در این داستان کودکان با زبانی ساده و روان متوجه می شوند که اگر انسان ها برای رضای خدا به دیگران کمک کنند، خداوند هم در روزهای سخت به آنها کمک خواهد کرد.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    باعرض سلام خدمت تمامی کسانی که این قصه رو ساختن خیلی خیلی باحال عالی بود داستانش😊
  • کاربر مهمان
    سلام عالی بود
  • کاربر مهمان
    سلام یکم برنامه کند هست چرا 1دیقه ای پخش میش صداها...؟!؟!نیاز ب اصلاح کردن یه قسمتاییش هس ولی درکل خوبه
  • کاربر مهمان
    خوب است و عالی است 😘
  • کاربر مهمان
    سلام من هستی هستم از مشهد 🥰 خیلی خیلی قصه کیسه سحر آمیز رو دوست دارم و عاشق همه قصه های شما هستم مریم جون من 10 سالمه
دسترسی سریع