روزگاری مردی با یک مار دوست شد. هرگاه که مرد از جلوی لانه ی مار رد می شد، دور از چشم بقیه سرش را به لانه ی مار نزدیک می کرد و حال او را می پرسید. تا اینکه روزی از روزها مرد به سراغ مار رفت تا حالش را بپرسد که یک اتفاق عجیبی افتاد...
این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می آموزد که باید در انتخاب دوست دقت کنند و هر کسی را به راحتی به عنوان دوست نپذیرند.
این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می آموزد که باید در انتخاب دوست دقت کنند و هر کسی را به راحتی به عنوان دوست نپذیرند.
صداها
-
عنوانزمان
-
12:42
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه