display result search
عزرائیل درِ خونش قدم می زنه
ضرب المثل «عزرائیل درِ خونش قدم می زنه» در مورد افرادیه که به مرگ نزدیک هستن. این مثل داستانی داره....
«ضرب المثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره می کند و جای توضیح بیشتر را می گیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضرب المثل» به بررسی این قصه های پندآموز می پردازیم. از جمله هزاران ضرب المثل فارسی و ایرانی می توانیم به ضرب المثل «عزرائیل درِ خونش قدم می زنه» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
در زمان نبوت حضرت سلیمان علیه السلام پیرمردی زندگی می کرد که با اینکه سال های زیادی عمر کرده بود نمی خواست بمیرد. یک روز صبح که پیرمرد می خواست سرکار برود، همین که از خانه خارج شد یک دفعه چشمش به یک آدم افتاد که پیش از آن روز او را در آن محل ندیده بود. نگاهی از سر تعجب به او انداخت و گفت: «نزدیک تر بیا تا ببینمت تو کیستی؟» ناشناس که ایستاده بود و او را نگاه می کرد، نزدیک تر آمد و گفت: «من کیستم؟ من عزرائیل هستم.» پیرمرد همین که نام ناشناس را شنید ترسید و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد و...
«ضرب المثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره می کند و جای توضیح بیشتر را می گیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضرب المثل» به بررسی این قصه های پندآموز می پردازیم. از جمله هزاران ضرب المثل فارسی و ایرانی می توانیم به ضرب المثل «عزرائیل درِ خونش قدم می زنه» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
در زمان نبوت حضرت سلیمان علیه السلام پیرمردی زندگی می کرد که با اینکه سال های زیادی عمر کرده بود نمی خواست بمیرد. یک روز صبح که پیرمرد می خواست سرکار برود، همین که از خانه خارج شد یک دفعه چشمش به یک آدم افتاد که پیش از آن روز او را در آن محل ندیده بود. نگاهی از سر تعجب به او انداخت و گفت: «نزدیک تر بیا تا ببینمت تو کیستی؟» ناشناس که ایستاده بود و او را نگاه می کرد، نزدیک تر آمد و گفت: «من کیستم؟ من عزرائیل هستم.» پیرمرد همین که نام ناشناس را شنید ترسید و تمام بدنش شروع به لرزیدن کرد و...
صداها
-
عنوانزمان
-
7:29
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان