یک کلاغ چهل کلاغ

  • 1 قطعه
  • 16:52 مدت زمان
  • 273 دریافت شده
مامان کلاغه صاحب یک جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه کلاغ کمی بزرگتر شد . یک روز که ننه کلاغه برای آوردن غذا بیرون میرفت به جوجه اش گفت : عزیزم تو هنوز پرواز کردن بلد نیستی نکنه وقتی من خونه نیستم از لانه بیرون بپری.
مامان کلاغه پرواز کرد و رفت. هنوز مدتی از رفتن ننه کلاغه نگذشته بود که جوجه کلاغ بازیگوش با خودش فکر کرد که می تواند پرواز کند و سعی کرد که بپرد ولی نتوانست خوب بال وپر بزند و روی بوته های پایین درخت افتاد .

همان موقع یک کلاغ از اونجا رد میشد ،چشمش به بچه کلاغه افتاد و متوجه شد که بچه کلاغ نیاز به کمک دارد . او رفت که بقیه را خبر کند و ازشان کمک بخواهد.

برنامه" یک کلاغ چهل کلاغ"در شبکه رادیویی ایرانصدا به تهیه کنندگی آتی جان اشفان تهیه و تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    عالی است
  • کاربر مهمان
    عالی بود
  • کاربر مهمان
    خوب کاری کردید
  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    فضایی فقط در زندگی قصه دارم قصه دارم قصه افتخار میکنه
  • کاربر مهمان
    بهترین چیستان ها و قصه ها در سرزمین اسرارآمیز می باشد 💖💕
  • کاربر مهمان
    ‌😭👿😈👿😈👿😾🤦
دسترسی سریع