گنجشک کوچولو به گنجشک ها سلام کرد ولی کسی جوابش را نداد.
او سعی کرد دوباره سلام کند.
او دانه ی گندم را از زیر پایش برداشت و گفت: من دوست دارم با شما دوست شوم. اینجا هم گندم زیاد است. یکی از گنجشک ها با عصبانیت جلو آمد و گفت: ولی ما دوست نداریم با تو دوست شویم ...
او سعی کرد دوباره سلام کند.
او دانه ی گندم را از زیر پایش برداشت و گفت: من دوست دارم با شما دوست شوم. اینجا هم گندم زیاد است. یکی از گنجشک ها با عصبانیت جلو آمد و گفت: ولی ما دوست نداریم با تو دوست شویم ...
صداها
-
عنوانزمان
-
15:13
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان