ماهی کوچولو وقتی بیدار شد به سراغ دوست اش خرچنگ رفت تا روی آب بروند و نور خورشید را نگاه کنند.
ولی خرچنگ گفت: نه! الان وقت اش نیست. من باید صبحانه بخورم.
بعد رفت به سراغ لاک پشت. اما او هم نیامد ...
ولی خرچنگ گفت: نه! الان وقت اش نیست. من باید صبحانه بخورم.
بعد رفت به سراغ لاک پشت. اما او هم نیامد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:13
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان