چشمه به راه افتاد تا به مزرعهها و باغها برود و آنها را سیراب کند.
یک روز چشمه به یک سنگ رسید؛ یک سنگ بزرگ. چشمه از سنگ خواست تا جابهجا شود. ولی سنگ گفت: من سنگم و سالهاست که اینجایم ... .
یک روز چشمه به یک سنگ رسید؛ یک سنگ بزرگ. چشمه از سنگ خواست تا جابهجا شود. ولی سنگ گفت: من سنگم و سالهاست که اینجایم ... .
صداها
-
عنوانزمان
-
14:41
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه