پسر اصلاً دقت نمیکرد.
یک شب پدرش به او گفت که از خویشاوندانش دعوت کند تا برای شام به خانهی آنها بیایند؛ ولی هنوز حرف پدر تمام نشده بود که پسرک رفت و درِ همهی خانهها را زد و آنها را دعوت کرد!
یک شب پدرش به او گفت که از خویشاوندانش دعوت کند تا برای شام به خانهی آنها بیایند؛ ولی هنوز حرف پدر تمام نشده بود که پسرک رفت و درِ همهی خانهها را زد و آنها را دعوت کرد!
صداها
-
عنوانزمان
-
16:35
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان