خرسه و کوزه ی عسل

  • 1 قطعه
  • 7:03 مدت زمان
  • 4 دریافت شده
بچه‌های عزیز، آماده‌این باهم داستان قشنگ «خرسه و کوزه‌ی عسل» رو بشنویم؟ خرسه یه کوزه‌ی عسل دید... .
خرسه یه کوزه‌ی عسل دید
کوزه‌ی عسلو برداشت و دوید
بادی وزید
بوی عسل
همه‌جا پیچید

پرنده‌ی عسل‌خوار
با حال زار و نزار
پروازکنان آوازه‌خوان
خودشو رسوند به خرسه:

- سلام علیکم تو خرسی؟
- تو که می‌بینی
پس چرا دیگه می‌پرسی؟

- یه سؤال دارم
عسل می‌خوای یه خُرده؟
پرهاتو واز کن
فوری پرواز کن، دنبالم بیا.

یک آقای میانه‌سال
با یه تیکه نون، یه لیوانِ چای، دید دارن می‌آن
خرسه و عسل و پرنده، خوشحال و خندان

راه افتاد اومد، دنبال خرسه
- سلام علیکم تو خرسی؟
- تو که می‌بینی
پس چرا دیگه می‌پرسی؟

- یه سؤال دارم
- لابد تو هم عسل می‌خوای!
ـ بله بله البته می‌خوام.
ـ کفشاتو بپوش، شال و کلاه کن، دنبالم بیا.

پیرزنه داشت سوزن نخ می‌کرد
سوزنِ کهنه
نخِ پوسیده
دستای لرزون، دید دارن می‌آن
خرسه و مرده و کوزه‌ی عسل و پرنده

عصاشو برداشت
عصازنان
غرغرکنان
اومد و اومد، تا این‌که رسید به آقاخرسه
- سلام علیکم تو خرسی؟
- تو که می‌بینی، پس چرا دیگه می‌پرسی؟
- یه سؤال دارم
- لابد تو هم عسل می‌خوای!
- عسلی می‌خوام که خوب باشه
موم زیاد داشته باشه.

- عسل واسه چی؟ موم واسه چی؟
- عسل واسه من.
موم واسه نخ.
- نختو بردار، با دست لرزون، عصا‌زنون، دنبالم بیا.

صاحب عسل بیدار شد، نگاه کرد و دید:
خرسه و زنه و مرده و عسل و پرنده
دنبال هم دارن می‌آن
چوبشو برداشت
نعره‌زنان
فریادکنان
رفت به سراغ خرسه:
- سلام علیکم تو خرسی؟
- تو که می‌بینی، پس چرا دیگه می‌پرسی؟

- یه سؤال دارم
- لابد تو هم عسل می‌خوای!
- هم عسل و هم کوزه
- ممکنه بگی، واسه چی می‌خوای؟
- آخه باباجون، عسل مال من، کوزه مال من،
تو چی کاره‌ای؟
اینا چی می‌گن؟
- شلوغ نکن، داد نزن، اگه تو هم عسل می‌خوای
بی‌گفت‌وگو، بی‌سروصدا، چوبتو بردار، دنبالم بیا.

بادی وزید، بوی عسل همه‌جا پیچید
زنبورا، دونه دونه
بیرون اومدن از لونه
وزوزکنان، پرپرزنان
رفتن سراغ خرسه
یکی‌شون پرسید:

- سلام علیکم تو خرسی؟
خرسه جواب داد:
- معلومه جانم، تو که می‌بینی، پس چرا دیگه می‌پرسی؟
بعد ازش پرسید:
حالا چی می‌خوای؟
زنبورها هم یه‌ صدا گفتن:
- ما عسل می‌خوایم، ما عسل می‌خوایم
بده تا بریم
وگرنه
نیشت می‌زنیم

پرنده‌ی عسل‌خوار
با زنبورا درافتاد
اون آقای میانه‌سال
نونش و کره‌ و لیوان چاییش به دستش
زد زیر گریه:
- من عسل می‌خوام
من عسل می‌خوام

پیرزنه گفت:
- نخِ پوسیده و سوزنِ کهنه و دستای لرزون،
بی موم و عسل
من چی کار کنم؟

آقاخرسه گفت:
- کوزه‌ی عسل، مال منه
هرکسی که
عسل می‌خواد
باید به جنگ من بیاد

مرد و پیرزن و پرنده، از کارزار رفتن کنار
زنبورا گفتن:
- آی آقاخرسه،
ما زنبورا زرنگیم
بجنگ تا بجنگیم

خرسه هی خندید:
- قاه و قاه و قاه

زنبورا گفتن:
- واه و واه و واه

خرسه هی خندید:
- ریز و ریز و ریز

زنبورا گفتن:
- ویز و ویز و ویز

یکی از اونا خرسه رو نیش زد
زنبور بعدی، یه نیشِ دیگه
زنبور سوم، نیشِ سومی
چهارم و پنجم و ششم و هفتم
هشتم و نهم تا الی آخر.

هی آقاخرسه جلز و ولز
زنبورا به دورش وز و وز
کوزه‌ی عسل در زیر بغل،
فرار کرد و رفت بالای درخت

زنبورا با یه حمله‌‌ی سریع
تا نوک درخت، دنبالش رفتن
هی نیشش زدن،
هی نیشش زدن

خرس بی‌نوا،
کوزه‌ی عسل
از دستش افتاد به زمین، شکست
عسل ولو شد بر روی زمین
مورچه‌ها گفتن:
- بچه‌ها عسل
بچه‌ها عسل!

آهنگ ها

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع