محمد فرزند سعیدبن عقیل

  • 1 قطعه
  • 8:27 مدت زمان
  • 34 دریافت شده
بابای رقیه به میدان رفته است. او دارد می‌جنگد.
روایت محمد، فرزند سعید بن عقیل، در دشت کربلا.
محمد بسیار تشنه است. مادر به او می‌گوید: «پسرم! محمدم! می‌بینی که دستمان به هیچ چیز نمی‌رسد؛ سپاه ابن‌زیاد که خدا لعنتشان کند، راه را بر مولایمان - پسرعموی پدرت - بسته‌اند. آب را بسته‌اند چون کافرند. دست ما به چیزی نمی‌رسد.
علی‌اصغر در خیمه‌ی کناری گریه می‌کند. محمد از مادر می‌پرسد: «چرا علی‌اصغر آرام نمی‌شود؟»
مادر می‌گوید: «تشنه است. گرسنه است. آب و غذایی نداریم و شیر مادرش هم خشک شده...»
محمد می‌پرسد: «چه کسی به میدان رفته است؟»
مادر می‌گوید: «چه فرقی می‌کند؛ عزیزی دیگر رفته است.»
محمد، رقیه را می‌بیند و از او می‌پرسد: «تشنه‌ای؟»
رقیه می‌گوید: «عمویم، عباس، رفته است تا آب بیاورد.»
او نگران است... .

یک‌دفعه زن‌ها جیغ می‌زنند؛ رقیه هم جیغ می‌کشد و می‌دود به طرف میدان. زن‌ها گریه می‌کنند، عمه‌های رقیه هم گریه می‌کنند و می‌گویند: وامحمدا! واعلیا‌.
یک‌دفعه رقیه داد می‌زند: بابا! بابا!...
بابای رقیه به میدان رفته؛ او دارد می‌جنگد.
***
برنامه‌ی «بچه‌های عاشورا» در شبکه‌ی رادیویی ایرانصدا، به تهیه‌کنندگی آتی جان‌افشان، تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    عالی
دسترسی سریع