عمرو پسر جناده

  • 1 قطعه
  • 11:23 مدت زمان
  • 60 دریافت شده
عمرو فکر می‌کند در همین چند لحظه بزرگ شده است؛ به‌قدری که می‌تواند به میدان برود... روایت عمرو، پسر جنادة بن حارث سلمانی، را بشنوید.

عمرو بغض می‌کند؛ پدر می‌خواهد برود؛ پسر می‌داند که این آخرین دیدار اوست؛ هرکس پیش از او رفته، برنگشته است.
مادر می‌گوید: خدا همراه توست؛ سخت است می‌دانم، اما وقتی همسفر داشته باشی و همسفرت هم پسر پیامبر باشد، رنج سفر برایت راحت می‌شود.
در میانه‌ی میدان، طوفانی برپاست و کسی دیده نمی‌شود؛ فقط صدای شمشیرها و نیزه‌هاست.
می‌گویند: جنادت بن حارث سلمانی هم شهید شد.
مادر می‌پرسد: عمرو! تو هم می‌توانی به میدان بروی؟ این جنگ زن و مرد و پیر و کودک نمی‌شناسد. هرکه با هرچه می‌تواند، باید نوه‌ی پیغمبر را یاری کند.
عمرو فکر می‌کند در همین چند لحظه بزرگ شده است؛ به‌قدری که می‌تواند به میدان برود... .
***
برنامه‌ی «بچه‌های عاشورا» در شبکه‌ی رادیویی ایرانصدا، به تهیه‌کنندگی آتی جان‌افشان، تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    سلام عالی بود خیلی ممنون
  • کاربر مهمان
    وااااااااااااای
  • کاربر مهمان
    این هم خوبه
دسترسی سریع