پرطلا بیاجازه به صندوقچه دست زد، اما زود پشیمون شد و فهمید کارش اشتباهه.
پرطلا رفت انباری
تا توپشو بیاره
انباریشون تاریکه
تاریکی ترس نداره
یه صندوق قدیمی
گوشهی انباری دید
نزدیک صندوقچه رفت
روی درش دست کشید
میگفت: قشنگه آخ جون!
صندوق جادوییه
دلم میخواد بدونم
داخل صندوق چیه
در صندوقو وا کرد
داخل صندوق چی بود؟
لباسای قدیمی
لباسها ما ل کی بود؟
به همهی لباسا
یواشکی دست میزد
حرفای مامانش رو
پرطلا یادش اومد
یادش اومد مامانش
به او میگفت: گل من!
به هرچی مال تو نیست
بیاجازه دست نزن
چون خدای مهربون
که ما رو آفریده
این کارو دوست نداره
پرطلا، نور دیده!
پرطلا گفت: ببخشید
ای خدای مهربون
کار خوبی نکردم
پشیمونم، پشیمون
لباسا رو مرتب
داخل صندوق گذاشت
در صندوقو زود بست
دوید توپشو برداشت
گفت: اجازه ندارم
دستمو توش بذارم
صندوق که مال من نیست
میرم دنبال کارم
پرطلا رفت انباری
تا توپشو بیاره
انباریشون تاریکه
تاریکی ترس نداره
یه صندوق قدیمی
گوشهی انباری دید
نزدیک صندوقچه رفت
روی درش دست کشید
میگفت: قشنگه آخ جون!
صندوق جادوییه
دلم میخواد بدونم
داخل صندوق چیه
در صندوقو وا کرد
داخل صندوق چی بود؟
لباسای قدیمی
لباسها ما ل کی بود؟
به همهی لباسا
یواشکی دست میزد
حرفای مامانش رو
پرطلا یادش اومد
یادش اومد مامانش
به او میگفت: گل من!
به هرچی مال تو نیست
بیاجازه دست نزن
چون خدای مهربون
که ما رو آفریده
این کارو دوست نداره
پرطلا، نور دیده!
پرطلا گفت: ببخشید
ای خدای مهربون
کار خوبی نکردم
پشیمونم، پشیمون
لباسا رو مرتب
داخل صندوق گذاشت
در صندوقو زود بست
دوید توپشو برداشت
گفت: اجازه ندارم
دستمو توش بذارم
صندوق که مال من نیست
میرم دنبال کارم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
2:24
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه