شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ به خدا توکل کن
«هدی» قراره که با مادرش بِره دکتر؛ چون مادرِ هدی بیمار شده. «عزیزجون» توی محلهی باصفا هدی رو میبینه و ازش میپرسه که چرا آدمها برای درمان بیماریشون، به پزشک مراجعه میکنن؟
⭕️ مسواک ناقلا
مسواک های رنگی در جامسواکی نشسته بودند. یک شب یک مسواک ناقلا بین مسواک ها آمد. مسواک ها حسابی کار کرده بودند و حسابی دندان بچه ها را تمیز کرده بودند. او نگاهی به مسواک ها کرد و گفت: اینقدر کار نکنید. ببینید قیافه های تان حسابی به هم ریخته و زشت شده. یک شب وقتی بچه ها می خواستند مسواک بزنند در جا مسواکی باز نشد که نشد ...
⭕️ دانه دیدی، دام ندیدی؟
در روزگاران گذشته، کلاغ و عقابی در جنگلی زندگی می کردند. کلاغ روی یکی از درختان بلند جنگل لانه داشت و عقاب روی قله کوه بلندی در وسط جنگل لانه ساخته بود. کلاغ خیلی دوست داشت مثل عقاب آرام و سریع بتواند پرواز کند؛ اما قادر نبود. کلاغ هر روز جلوی لانه اش می نشست و به پرواز عقاب نگاه می کرد. خبر این کار کلاغ به گوش عقاب رسیده بود که کلاغی روی درخت چنار بلند جنگل زندگی می کند که از پرواز عقاب لذت می برد. به همین دلیل عقاب هر روز وقتی شکارش را به دست می آورد یک دور اضافه بالای درخت چنار می زد و به لانه اش در بالای کوه می رفت....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ به خدا توکل کن
«هدی» قراره که با مادرش بِره دکتر؛ چون مادرِ هدی بیمار شده. «عزیزجون» توی محلهی باصفا هدی رو میبینه و ازش میپرسه که چرا آدمها برای درمان بیماریشون، به پزشک مراجعه میکنن؟
⭕️ مسواک ناقلا
مسواک های رنگی در جامسواکی نشسته بودند. یک شب یک مسواک ناقلا بین مسواک ها آمد. مسواک ها حسابی کار کرده بودند و حسابی دندان بچه ها را تمیز کرده بودند. او نگاهی به مسواک ها کرد و گفت: اینقدر کار نکنید. ببینید قیافه های تان حسابی به هم ریخته و زشت شده. یک شب وقتی بچه ها می خواستند مسواک بزنند در جا مسواکی باز نشد که نشد ...
⭕️ دانه دیدی، دام ندیدی؟
در روزگاران گذشته، کلاغ و عقابی در جنگلی زندگی می کردند. کلاغ روی یکی از درختان بلند جنگل لانه داشت و عقاب روی قله کوه بلندی در وسط جنگل لانه ساخته بود. کلاغ خیلی دوست داشت مثل عقاب آرام و سریع بتواند پرواز کند؛ اما قادر نبود. کلاغ هر روز جلوی لانه اش می نشست و به پرواز عقاب نگاه می کرد. خبر این کار کلاغ به گوش عقاب رسیده بود که کلاغی روی درخت چنار بلند جنگل زندگی می کند که از پرواز عقاب لذت می برد. به همین دلیل عقاب هر روز وقتی شکارش را به دست می آورد یک دور اضافه بالای درخت چنار می زد و به لانه اش در بالای کوه می رفت....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
صداها
-
عنوانزمان
-
39:32
کاربر مهمان
کاربر مهمان