یه روز مامان پردهی خونه رو شسته بود و ما پرده نداشتیم. یه شاعر هم دربارهی این موضوع شعر گفته. بشنویم بچهها!
پرده رو شسته مامان
پرده نداریم الان
میرم کنار شیشه
هرجایـی دیده میشه
من میبینم غروبه
پرده که نیست، چه خوبه!
پرده رو شسته مامان
پرده نداریم الان
میرم کنار شیشه
هرجایـی دیده میشه
من میبینم غروبه
پرده که نیست، چه خوبه!
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه