شیر مهربان

  • 1 قطعه
  • 14:13 مدت زمان
  • 56 دریافت شده
شیر برکه از خواب بیدار شد و خمیازه ای کشید. رفت تا سر چشمه آب بخورد.
شیر خودش را در آب چشمه دید و گفت: آخر چرا همه از من می ترسند. من که اصلا زشت و ترسناک نیستم.
هیچ کدام از حیوانات جنگل او را به خانه دعوت نمی کردند. همه از او می ترسیدند.
شیر فکر کرد که ای کاش شیر نبودم. کاش خرگوش بودم. یا زنبور یا قورباغه ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع