روباه و آفتابه

روباه و آفتابه

  • 2 قطعه
  • 11:05 مدت زمان
  • 2038 دریافت شده
راوی:
قالب: روایی
دسته‌بندی: کودک
باد در آفتابه پیچیده بود و صدای وحشتناکی از آن به گوش می‌رسید.

روباه از این صدا ترسیده بود. او دمش را روی کولش گذاشت و فرار کرد. روباه در راه به روباه دیگری رسید و به او گفت که شیرها به آنها حمله کرده‌اند و صدای بسیار وحشتناکی دارند... .
***
داستان «روباه و آفتابه» حکایتی از دانشمند دل‌آگاه ایرانی، شیخ بهایی، است.

از ایرانصدا بشنوید

حکایت روباه و آفتابه، حکایتی از دانشمند دل‌آگاه ایرانی، شیخ بهایی است. این حکایت زیبا را بشنوید و از آن درس های تازه ای بگیرید.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

2

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

دیدگاه خود را بنویسید نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    چقدر ترسناک دمش را چجوری قتع کرد
  • کاربر مهمان
    داستان خوبی نبود، قطع شدن دم روباه خیلی بچه ها رو پریشون کرد. ولی خوانش داستان رو دوست داشتم
  • کاربر مهمان
    بد بود خیلی بد بود
  • کاربر مهمان
    🤨😐😔
  • کاربر مهمان
    خیلی بداموزی داشت
  • کاربر مهمان
    بد بود😱😱😱😱😱😱😱😱😨😨😨😨😨😨😨👿👿👿👿😭ترسناک بود .
  • کاربر مهمان
    بسیار عالی بود ✨
  • کاربر مهمان
    خوب بود ☺️
  • کاربر مهمان
    خیلی قشنگه
  • کاربر مهمان
    عالی است
  • کاربر مهمان
    عالی بود
  • کاربر مهمان
    گرگ وسگ خیلی قوی بودن که سوسک رو کشتن
  • کاربر مهمان
    حالی باید از روباه گرفت🥺
  • کاربر مهمان
    عالی بود خیلی قشنگ بود 🙂🙂
  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    👏👏👏👏👏👏👏
  • کاربر مهمان
    🤑🤑🤑🤑
  • کاربر مهمان
    جالب بود
  • کاربر مهمان
    سلام
  • کاربر مهمان
    سلام دوست داشتم ولی مرده خیلی بد میگه

تصاویر

دسترسی سریع