بقالی بود که یک طوطی داشت که همنشین او بود.
مرد بقالی طوطی بسیار زیبا و خوش صدایی داشت که با تمام مشتریان مرد صحبت و سر آنها را گرم می کرد. هرگاه مرد بقال از دکان بیرون می رفت او در دکان مواظب همه چیز بود.
یک روز طوطی در دکان پرواز کرده و باعث ریختن شیشه های روغن گُل می شود، مرد بقال از خانه به دکان آمده و دکان را به هم ریخته و چرب می بیند، عصبانی شده و بر سر طوطی می زند و طوطی بر اثر این ضرب کچل می شود ...
مرد بقالی طوطی بسیار زیبا و خوش صدایی داشت که با تمام مشتریان مرد صحبت و سر آنها را گرم می کرد. هرگاه مرد بقال از دکان بیرون می رفت او در دکان مواظب همه چیز بود.
یک روز طوطی در دکان پرواز کرده و باعث ریختن شیشه های روغن گُل می شود، مرد بقال از خانه به دکان آمده و دکان را به هم ریخته و چرب می بیند، عصبانی شده و بر سر طوطی می زند و طوطی بر اثر این ضرب کچل می شود ...
از ایرانصدا بشنوید
مولانا در این داستان می خواهد به خواننده بگوید: هیچ وقت کار انسانهای پاک را با کار خودت مقایسه نکن، اگرچه املای شیر درنده و شیر خوردنی در ظاهر مانند هم است اما در باطن با یکدیگر تفاوت دارند.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان