بابا حیدر و بی بی خاتون پیرمرد و پیرزن لجبازی هستند.
آنها همیشه با هم لج و لجبازی داشتند. بابا حیدر هر روز گوساله و غاز را به صحرا می برد.
بی بی خاتون هم شب ها مراقب شان بود و آب و غذایشان را می داد. غاز اولین تخم اش را گذاشت.
بابا حیدر گفت: اگر زخمت های من نبوذ غاز به این زودی ها تخم نمی گذاشت. اما بی بی نظرش این نبود ...
آنها همیشه با هم لج و لجبازی داشتند. بابا حیدر هر روز گوساله و غاز را به صحرا می برد.
بی بی خاتون هم شب ها مراقب شان بود و آب و غذایشان را می داد. غاز اولین تخم اش را گذاشت.
بابا حیدر گفت: اگر زخمت های من نبوذ غاز به این زودی ها تخم نمی گذاشت. اما بی بی نظرش این نبود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:23
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان