زمستان بود و همه جا سرد سرد بود.
علی کوچولو صبح کفشش را پوشید و رفت تا بازی کند اما دید که همه جا سفید مثل پنبه شده است. علی کوچولو خیلی خوشحال شده بود.
او دوست داشت تا جای پایش را روی برف ها بگذارد. اما برف ها توی جورابش رفته بودند و جورابش خشک شده بود. مادر علی یه راه حل داشت ...
علی کوچولو صبح کفشش را پوشید و رفت تا بازی کند اما دید که همه جا سفید مثل پنبه شده است. علی کوچولو خیلی خوشحال شده بود.
او دوست داشت تا جای پایش را روی برف ها بگذارد. اما برف ها توی جورابش رفته بودند و جورابش خشک شده بود. مادر علی یه راه حل داشت ...
صداها
-
عنوانزمان
-
9:24
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه