صبح مادر احمد با احمد به خانه ی همسایه رفتند.
خانم همسایه کمی بیمار بود. مجید کوچولو، پسر همسایه هم کمی غمگین بود. احمد با خودش گفت: باید فکری بکنم ...
خانم همسایه کمی بیمار بود. مجید کوچولو، پسر همسایه هم کمی غمگین بود. احمد با خودش گفت: باید فکری بکنم ...
صداها
-
عنوانزمان
-
15:18
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان