زمستان بود و شبنم کوچولو به فکر پرنده ها بود. چون آنها غذایی برای خوردن نداشتند.
شبنم تصمیم گرفت برای گنجشک ها دانه بریزد.
او کنار پنجره می نشست و به دانه خوردن گنجشک ها نگاه می کرد. یک روز او در باغچه چیزی دید ...
شبنم تصمیم گرفت برای گنجشک ها دانه بریزد.
او کنار پنجره می نشست و به دانه خوردن گنجشک ها نگاه می کرد. یک روز او در باغچه چیزی دید ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:19
کاربر مهمان