سحر وقتی فهمید که بهار یعنی گل و شکوفه، پشت سر هم می گفت: من بهار رو دوست دارم.
سحر با صدای بلند مرتب می گفت: من بهار رو دوست دارم. او همه را خسته کرده بود. سحر کوچولو فکر می کرد که بهار یک آدم است ...
سحر با صدای بلند مرتب می گفت: من بهار رو دوست دارم. او همه را خسته کرده بود. سحر کوچولو فکر می کرد که بهار یک آدم است ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:42
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان