بارون ببار!

  • 1 قطعه
  • 15:05 مدت زمان
  • 172 دریافت شده
پاییز بود و شیرین کوچولو منتظر باران بود.
یک روز صبح شیرین کوچولو صدایی شنید. صدای رعد و برق بود.
شیرین ترسیده بود. مادربزرگ به شیرین گفت که باران در راه است ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    ممنون از داستان های شما
دسترسی سریع