ساقه ی نی

  • 1 قطعه
  • 14:01 مدت زمان
  • 140 دریافت شده
بهار بود. یک روز باد ساقه ی یک نی را کند و با خود به این سمت و آن سمت برد.
ساقه ی نی همه چیز را دید و از زیبایی ها لذت برد. ساقه ی نی با خودش گفت: کاش من هم به درد چیزی بخورم.
باد رفت و رفت تا ساقه ی نی را در مزرعه ی مرد دهقان به زمین گذاشت.
مرد دهقان نی را دید و خوشحال شد: به به! عجب ساقه ی سفتی! با این می توانم گاوم را بزنم ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع