پنبه های سرد

  • 1 قطعه
  • 12:49 مدت زمان
  • 165 دریافت شده
زمستان شده بود و پدر و مادر علی، آقای لحاف‌‌دوز را به خانه بردند تا برایشان لحاف بدوزد.
علی نگاهش به آسمان افتاد و دید که آسمان هم، مثل پنبه‌‌های لحاف‌‌دوز، پر از پنبه شده است. او دستش را بالا برد تا پنبه‌‌های آسمان را بگیرد. علی به مادرش گفت: مادرجان! بیا ببین خورشیدخانم دارد برای خودش لحاف می‌‌‌‌دوزد... .

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع