یه قصهی قشنگ از یه کتاب خوب برای شما بچهها.
خارپشت چوبش رو وسط جوب گذاشت و به کمک اون پرید اونور جوب.
خرگوش که از تعجب دهانش باز مونده بود گفت: پس تو خیلی خوب میتونی بپری!
خارپشت بهش گفت: نه نه. این کار عصای کارگشا بود؛ کار من نبود... .
						
					خارپشت چوبش رو وسط جوب گذاشت و به کمک اون پرید اونور جوب.
خرگوش که از تعجب دهانش باز مونده بود گفت: پس تو خیلی خوب میتونی بپری!
خارپشت بهش گفت: نه نه. این کار عصای کارگشا بود؛ کار من نبود... .
				صداها 
			
			- 
							عنوانزمان
 - 
						
							
							5:45
 



کاربر مهمان