مهدا و مهدیار و مامان و بابا در حال پیاده روی اربعین بودند. بابا به فکر جای استراحت و موکب بود که...
خانواده با جمعیت در حال حرکت بودند. مرد عراقی به دست همه یک کاسه عدسی داد و همه مشغول خوردن ناهار شدند. بابا دنبال یه موکب بود تا برای شب بتونند توش استراحت کنند... که یک مرد عراقی به سمتشون اومد و برای شام و خواب اون ها رو دعوت کرد به خونه مرد عرقی... خانواده مرد به استقبال اون ها اومدند و حسابی از مهداو خانواده اش پذیرایی کردند... مامان اشک توی چشم هاش جمع شده بود که وقتی دوست داران امام اینقدر مهربانو سخاوتمند هستندف خود امام حسین علیه السلام چقدر باید مهربان و بخشنده باشند...
خانواده با جمعیت در حال حرکت بودند. مرد عراقی به دست همه یک کاسه عدسی داد و همه مشغول خوردن ناهار شدند. بابا دنبال یه موکب بود تا برای شب بتونند توش استراحت کنند... که یک مرد عراقی به سمتشون اومد و برای شام و خواب اون ها رو دعوت کرد به خونه مرد عرقی... خانواده مرد به استقبال اون ها اومدند و حسابی از مهداو خانواده اش پذیرایی کردند... مامان اشک توی چشم هاش جمع شده بود که وقتی دوست داران امام اینقدر مهربانو سخاوتمند هستندف خود امام حسین علیه السلام چقدر باید مهربان و بخشنده باشند...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:14
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان