کلاه هفت رنگ

  • 1 قطعه
  • 14:52 مدت زمان
  • 100 دریافت شده
علی در یک ده زندگی می کرد. همه او را دوست داشتند.
او هر روز به مادربزرگش سر می زند تا تنها نماند.
یک روز قشنگ زمستانی علی آماده شد تا به مدرسه برود.
مادربزرگ برای او یک کلاه بافتنی درست کرده بود. او کلاه رابه علی داد تا به مدرسه برود. سر راه امیر را دید که سردش بود ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع