پیرمرد خاركنی بود كه ...
روزی روزگاری، صیاد پیر ...
حسن، پسر بسیار ترسویی ...
پادشاهی در حیاط قصرش ...
در یكی از شهرهای كشور ...
روی پله های جلویی ویلا، ...
ریمون عاشق نقاشی كردن ...
پادشاه دلش می خواست ...
پرنده ای به نام هدهد ...
خروسی بود كه قصه گفتن ...
مادر و دختری بودند كه ...
روزی روزگاری كسی زندگی ...
در زمان های دور پینه ...
آسیمه خان، حاكم شهری ...
چوپانی كچل بود كه برای ...
تنبل احمد مرد خیلی تنبلی ...
روزی خروسی بازیگوش هنگام ...
یك روز تابستان، مردم ...