خرس خیلی زورگو بود.
ماهی چمدانش را بست تا ...
كنار دكان بزی، درختی ...
ارباب بالا كوه دلش می ...
ابر سفید قطره قطره بارید.
ننه، نیم دونه رو زیر ...
آلبالواژدها آه های بلند ...
در یه روز پاییزی كه ...
الاغه خوابش می اومد. ...
زمستان بود و هوا سرد ...
باغبان خیلی پیر شده ...
كربلایی حسن یك الاغ ...
«هانسل» و «گرتل» مادرشان ...