ناگهان از مسجد
خبری تازه رسید
مادرم نُقل به دست
به سر کوچه رسید
خواهرم با شادی
گُلی از گلدان چید
زد به پیراهن من
گفت: «عید آمد عید»...
ناگهان از مسجد
خبری تازه رسید
مادرم نُقل به دست
به سر کوچه رسید
خواهرم با شادی
گُلی از گلدان چید
زد به پیراهن من
گفت: «عید آمد عید»
پدر از راه رسید
آمد و شاد نشست
گفت با خنده شاد:
«کمر دیو شکست»
از دل خاک شکفت، غنچه نوروزی
گفت: «به به آمد، لحظه پیروزی»
خبری تازه رسید
مادرم نُقل به دست
به سر کوچه رسید
خواهرم با شادی
گُلی از گلدان چید
زد به پیراهن من
گفت: «عید آمد عید»...
ناگهان از مسجد
خبری تازه رسید
مادرم نُقل به دست
به سر کوچه رسید
خواهرم با شادی
گُلی از گلدان چید
زد به پیراهن من
گفت: «عید آمد عید»
پدر از راه رسید
آمد و شاد نشست
گفت با خنده شاد:
«کمر دیو شکست»
از دل خاک شکفت، غنچه نوروزی
گفت: «به به آمد، لحظه پیروزی»
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان