یک اتفاق ساده

  • 1 قطعه
  • 2:42 مدت زمان
  • 17 دریافت شده
خبر اومده که پدرم به‌زودی از جبهه برمی‌گرده. من هم می‌خوام وقتی برگشت، این شعر رو براش بخونم.
آن روز شیشه‌ها را باران و برف می‌شست
من مشق می‌نوشتم پروانه ظرف می‌شست

وقتی که نامه‌ات را مادر برای ما خواند
باران پشت شیشه آرام و بی‌‌صدا ماند

در آن نوشته بودی حال تو خوبِ خوب است
گفتی که سنگر ما در جبهه‌ی جنوب است

گفتی که ما همیشه در سایه‌ی خداییم
گفتی که ما قرار است این روزها بیاییم

از شوق سطر آخر مادر بلند خندید
چشمان مهربانش برقی زد و درخشید

یک قطره شبنم از گل بر روی برگ غلتید
یک قطره روی شیشه مثل تگرگ غلتید

یک قطره از دل من بر روی دفتر افتاد
یک اتفاق ساده در چشم مادر افتاد

باران پشت شیشه آمد به خانه‌ی ما
آرام دست خود را می‌زد به شانه‌‌ی ما

آهنگ ها

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع