شعری برای محرم.
یک نفر نوحه میخواند
با صدایی پر از سوز
آب یخ توی هیئت
پخش میکردم آن روز
در کنار خیابان
خیمهی پارهای بود
بچهی سبزپوشی
توی گهوارهای بود
تشنه بود آب میخواست
من به او آب دادم
بعد گهوارهاش را
یککمی تاب دادم
کاش در کربلا بود
یک نفر پیش آنها
با همین آب یخها
با همین استکانها
یک نفر نوحه میخواند
با صدایی پر از سوز
آب یخ توی هیئت
پخش میکردم آن روز
در کنار خیابان
خیمهی پارهای بود
بچهی سبزپوشی
توی گهوارهای بود
تشنه بود آب میخواست
من به او آب دادم
بعد گهوارهاش را
یککمی تاب دادم
کاش در کربلا بود
یک نفر پیش آنها
با همین آب یخها
با همین استکانها
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه