آقای مک لومن دوست داشت همیشه همه در آرامش باشند. ولی ناگهان فردی و ازی به جان هم افتادند.
برای همین بود که سینی چای و کیک از دست آقای مک لومن افتاد و روی زمین پخش شد.
آقای مک لومن به همه گقت که آرام و ساکت باشند. بعد همه چیز را جمع و جور کرد.
او لبخندی زد و گفت: حالا بیایید کنار من. چه می شود گفت. باید همدیگر را بخشید.
فردی گفت: من نمی توانم ببخشم.
ازی هم گفت: نه ...
برای همین بود که سینی چای و کیک از دست آقای مک لومن افتاد و روی زمین پخش شد.
آقای مک لومن به همه گقت که آرام و ساکت باشند. بعد همه چیز را جمع و جور کرد.
او لبخندی زد و گفت: حالا بیایید کنار من. چه می شود گفت. باید همدیگر را بخشید.
فردی گفت: من نمی توانم ببخشم.
ازی هم گفت: نه ...
از ایرانصدا بشنوید
وقتی کسی را نمی بخشیم مثل این است که همیشه یک چمدان بزرگ و سنگین را با خودمان حمل می کنیم
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است